که گوی بازد، که با گوی بازی کند، شخصی که چوگان و گوی بازی کند، (از برهان قاطع)، بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام روز نوزدهم از ماههای فلکی، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام)
که گوی بازد، که با گوی بازی کند، شخصی که چوگان و گوی بازی کند، (از برهان قاطع)، بازیگری را گویند که چند عدد گوی الوان در دست گرفته یک یک را بر هوا اندازد و بگیرد، (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام روز نوزدهم از ماههای فلکی، (برهان قاطع) (فرهنگ نظام)
ظاهر آنست که از عالم شمشیرباز باشد، یعنی بازی کننده بطوق. خواجه نظامی راست: سر زلف معشوق را طوق ساز درافکن به این گردن طوق باز. گردنی که بقید عشق خو کرده است و به طوق بازی عمر صرف نموده. (آنندراج)
ظاهر آنست که از عالم شمشیرباز باشد، یعنی بازی کننده بطوق. خواجه نظامی راست: سر زلف معشوق را طوق ساز درافکن به این گردن طوق باز. گردنی که بقید عشق خو کرده است و به طوق بازی عمر صرف نموده. (آنندراج)
دوالک باز. شخصی که دوالی و حلقه و قلابی دارد به نوعی مردم را فریب می دهد و زر ایشان می برد. (برهان) ، دغاباز. (غیاث) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). کنایه از حیله باز و مکار. (لغت محلی شوشتر). دغاباز و محیل است و آن را دوالک باز نیز گویند. (آنندراج) (از برهان) (انجمن آرا). رجوع به دوالک و دوال بازی شود
دوالک باز. شخصی که دوالی و حلقه و قلابی دارد به نوعی مردم را فریب می دهد و زر ایشان می برد. (برهان) ، دغاباز. (غیاث) (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری). کنایه از حیله باز و مکار. (لغت محلی شوشتر). دغاباز و محیل است و آن را دوالک باز نیز گویند. (آنندراج) (از برهان) (انجمن آرا). رجوع به دوالک و دوال بازی شود
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی
آنکه پیاده یا سواره با گاو (ورزاو) مبارزه کند و او را ببازی گیرد، کولی قره چی غریب اشمار. آنکه با گوی و چوگان بازی کند، بازیگری که چند عدد گوی رنگارنگ در دست گیرد و آنها را یک یک بر هوا اندازد و گیرد، روز نوزدهم از ماههای ملکی